عنوان مقاله: پیش فرض هاى معرفت شناسى در مدیریت اسلامى
مولف/مترجم: ابوالفضل گایینى (عضو هیئت علمى گروه مدیریت مؤسسه پژوهشى حوزه و دانشگاه)
موضوع: مدیریت اسلامی
سال انتشار(میلادی): 2006
وضعیت: تمام متن
منبع: اولین دوره آموزشی پژوهشی مدیریت اسلامی_دانشگاه امام صادق(ع)
تنظیم: پایگاه مقالات مدیریت www.SYSTEM.parsiblog.com
چکیده: با بررسى اجمالى معرفت شناسى علوم تجربى بالعموم و علم مدیریت به طور خاص، در این مقاله، جایگاه این علوم در بین معارف بشرى بازشناسى شده و سپس به تبیین معرفت شناسى مدیریت اسلامى به عنوان پیش فرض مهم براى ورود به دانش مدیریت اسلامى پرداخته و آبشخورهاى معرفتى اى را که این دانش از آن تغذیه مى نماید، شناسانده شد، تا هم توجیهى معقول براى چنین دانشى فراهم آید و هم مبادى و لوازم منطقى براى ورود به این دانش شناسایى گردد. این مقاله توانسته است بر این نکته تأکید کند که علم مدیریت همچون تمامى شاخه هاى علوم انسانى متأثر از مبادى و مبانى خاص معرفتى است و تحت تأثیر آن مبانى، روش و منابع نیز معین مى گردد. در حال حاضر منبع و روش هردو محکوم نوعى معرفت شناسى حس گرایانه شده است که باعث گردیده از دیگر روش ها و منابع معرفتى آگاهانه عدول نماید. آنچه معرفت شناسى دینى در اختیار مى گذارد، علاوه بر تأیید برخى کاربرد روش ها و منابع معرفتى دیگر، با شکستن نگرش انحصارگرایانه آنها، روش ها و منابع دیگرى را فراروى امر پژوهش قرار مى دهد. استفاده از منابع وحى، بدیل دیگرى است که معرفت شناسى دینى ارائه مى دهد و مدیریت اسلامى با تأثیرپذیرى از این نوع معرفت شناسى، بسطى دیگر در موضوعات و روش هاى خود پیدا مى کند. مقاله حاضر رویکرد معرفت شناسانه را بازبینى کرده، تأثیر آن را در حوزه هاى متنوع مدیریتى بیان مى کند.
واژه هاى کلیدى: پیش فرض هاى معرفت شناسى، مدیریت اسلامى، معرفت شناسى دینى، تعارض علم و دین.
1. پیش فرض هاى معرفت شناسى در مدیریت اسلامى
اگر مدیریت اسلامى را مجموعه قضایایى بدانیم که در مورد موضوعات خاص و از روش خاص بحث مى کنند، به طور منطقى، این قضایا بدون مبادى و مبانىِ نظرى قابل حصول نیستند. مبادى و مبانى، شکل دهنده و جهت دهنده اند و نیز در روش، بر این قضایا (گزاره ها) تأثیر مى گذارند. اشتقاق گزاره ها یا قضایا از این مبانى نیز، قهرى، طبیعى و منطقى است و منظور از «پیش فرض» این گونه مبانى است; بنابراین، پیش فرض ها، بناى نظرى و زیرین مجموعه گزاره هاى مدیریت اسلامى هستند که گزاره ها به طور منطقى با آنها در ارتباط اند و در پیوند با یکدیگر از آنها بهره مى جویند; به عبارت دیگر، این مبانى، هم گزاره ها را شکل مى دهند و هم به آنها انسجام مى بخشند; هم چنین در روش تحقیق و به دست آوردن گزاره هاى مدیریت اسلامى نقش دارند. مبانى نظرى چنان اند که استفاده از هر ابزارى را براى کشف گزاره ها و داورى در مورد صدق آنها جایز نمى دادند و خود جداگانه برخى ابزار صلاحیت دار معرفتى و منطقى را براى کشف و داورى معرفى مى کنند.
به نظر مى رسد پیش فرضى که در تحقق موارد فوق نقش اساسى دارد، «معرفت شناسى» و یا نظریه شناخت است. این بحث به بیان ماهیتِ معرفت منابع معرفت و حدود و مرزهاى معرفت مى پردازد. از مجموع آنچه در معرفت شناسى حاصل مى آید، مى توان هندسه اى از گزاره هاى معرفتى را در مورد مدیریت در نظر آورد که افزون بر کاربرد عینى و بیرونى، در درون خود نیز از تعامل و هماهنگى برخوردارند.
1.1. تعریف واژه ها
الف) پیش فرض
پیش فرض عبارت است از آنچه در ابتداى تحقیق، اقامه برهان یا بحثى، «پذیرفته شده» تلقى مى گردد (آندره لالاند، 1377، ص615). نگرش به هستى، انسان و دیگر تمایلات متافیزیکى، از جمله پیش فرض هایى هستند که قبل از ورود به هر تحقیقى، به موضوعات و مسائل مورد تحقیق تعیّن مى بخشند. دلیل استعمال عنوان پیش فرض بر این گونه نگرش ها و تمایلات را، تلقى اثبات ناپذیر بودن آن نگرش ها و تمایلات دانسته اند. این نوع تلقى از مباحث متافیزیکى، ناشى از تشکیک هایى است که در فلسفه مغرب زمین بر آن روا داشته اند; اما از آنجا که این گونه مباحث در بین متفکران و فیلسوفان اسلامى از جایگاه عقلى برخوردارند، به کاربردن عنوان پیش فرض بر چنین مباحثى، با قدرى تسامح همراه است. انگیزه هم نوایى در گفتوگو و مفاهمه، ما را بر آن داشت که تا حد امکان، از اصطلاحاتى استفاده گردد که ظرف مناسبى براى ایجاد این ارتباط باشد.
ب) معرفت شناسى
معرفت شناسى، یکى از موضوعات مهم فلسفى معاصر است که ذهن بسیارى از اندیشمندان را به خود مشغول ساخته است. معرفت شناسى را طبق دیدگاه «ادوارد » مى توان این گونه تعریف کرد: «علمى است که درباره ماهیت شناخت هاى انسانى و کیفیت ارزیابى آن و امکان یا عدم امکان توجیه پذیرى آن گفتوگو مى نماید».
ج) مدیریت
اصطلاح مدیریت در بین صاحب نظران، تعریف هاى متعددى دارد و هر صاحب نظرى بر اساس برداشت و حیطه مطالعاتى خود تعریف تازه اى از این واژه ارائه داده است. در برخى از فرهنگ ها، مدیریت این گونه تعریف شده است: «مدیریت، هنر هماهنگ کردن عناصر یا عوامل تولید به سوى رسیدن به اهداف سازمانى است». هم چنین از دریچه مطالعات رفتارى، مدیریت چنین تعریف شده است: «فرایند کارکردن «با» و «از» طریق افراد، گروه ها و سایر منابع، در جهت دست یابى به اهداف سازمانى» (هرسى و بلانچارد، 1365، ص5).
دست آورد این دو تعریف و دیگر تعریف هاى موجود در کتاب هاى مدیریت این است که مدیریت، از سه جزء اصلى تشکیل شده است: اهداف; منابع و امکانات، اعم از انسانى و غیرانسانى; و وظایف و فعالیت هایى که در مورد منابع و امکانات براى رسیدن به آن اهداف صورت مى گیرد.
د) مدیریت اسلامى
اصطلاح مدیریت اسلامى از دو واژه مدیریت و اسلام ترکیب یافته است. مدیریت در ترکیب با اسلام، خصوصیتى مى یابد که با دیگر ویژگى هاى مدیریت، متفاوت است. علم مدیریت ناظر به واقعیتى است که در ظرف مشخصى از زمان و مکان تحقق یافته است. تحقق عینىِ این دانش، با فرهنگ و ویژگى هاى زمان آن مرتبط است. هرچند مدیریت به معناى عام آن داراى سابقه تاریخى بلندى است. اما آنچه با نام علم مدیریت در عصر حاضر مطرح مى شود، محصول آگاهى هاى فزاینده اى است که بعد از جنگ دوم جهانى نسبت به اهمیت کیفیت مدیریت و تأثیر آن در زندگى نوین انسانى به عمل آمد و موجب تجزیه و تحلیل و مطالعه وسیله فراگرد مدیریت، محیط و تکنیک هاى آن شد (هارولد کونتز، 1378، ص9).
بنابراین، براى بررسى انطباق پذیرى دیدگاه هاى اسلامى بر مفاهیمى چون مدیریت، باید به پیشینه و سیر تکون و رشد آن توجه داشت. نمى توان صرفاً با انتزاع مفاهیم تجریدى، به تطبیق آنها با مفاهیم اسلامى پرداخت; این گونه مطالعات تطبیقى، نیاز به دقت زیادى دارد تا اشتباه و اختلاط پیش نیاید. کار معنایابى دقیق واژه ها در حوزه مدیریت و یا حوزه مفاهیم اسلامى، با نگاهى به پیشینه تاریخى و کاربرد واژه ها و اصطلاحات در جامعه و فرهنگى که آن واژه و اصطلاح در آن رشد و نمو یافته، از لوازم ضرورى و انکارناپذیر این گونه تحقیقات است. گرچه ارائه تعریفى دقیق و جامع از مدیریت اسلامى کارى دشوار است، به ناچار باید تعریفى ارائه داد که تا حدودى خطوط کلى آینده بحث را مشخص سازد.
تعریف مورد نظر چنین است: «مدیریت اسلامى، مجموعه اى از گزاره ها یا مفاهیم دقیق و مشخص و مرتبط با یکدیگر و برگرفته از منابع اسلامى بوده، ناظر به نحوه اداره افراد و منابع در جامعه و سازمان براى رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده است». این تعریف، در پى دست یافتن به یک نظام مدیریت اسلامى است که بر اساس نظام معرفتى خاصِ مبتنى بر گزاره هاى حامل بار معانى و مفاهیم دقیق و منسجم شکل مى گیرد. این گزاره ها جهت دهنده و تعیین کننده کیفیت بهره گیرى از انسان، به عنوان عنصر اصلى و مهم، و دیگر امکانات مادّى، در نیل به اهداف مشخص اند.
پیش از ورود به بحث اصلى، یعنى معرفت شناسى مدیریت اسلامى، باید جایگاه معرفتى علم مشخص شود تا از این راه، پارادایم هاى معرفتى حاکم بر علوم تجربى تبیین، و تمایزى که از این طریق بین علوم انسانى و طبیعى گذاشته شده است، روشن گردد. این بحث به عنوان مدخلى براى بحث پیش فرض معرفت شناسى مدیریت اسلامى، اهمیت فراوانى دارد.
2. علم چیست؟
منظور از علم در اینجا، معناى تجربى آن است. این کلمه، به دانستنى هایى اطلاق مى شود که بر تجربه مستقیم حسى مبتنى است و در برابر همه دانستنى هایى قرار مى گیرد که آزمون پذیر نیستند (سروش، 1368، ص12). این تعریف، دربردارنده دو عنصر اساسى است: یکى اینکه اولا، موضوع علم، جهان محسوس، فیزیکى و طبیعى است (توکل، 1370، ص82); بنابراین هر آنچه به عالم متافیزیک و ماوراى طبیعت تعلق دارد، خارج از موضوع علم تلقى مى شود; و ثانیاً، از جهت روش کسب معرفت، تجربه گرایانه است; یعنى از لحاظ معرفت شناختى، یگانه راه وصول به معرفت حقیقى را، تجربه حسى ظاهرى مى داند (ملکیان، 1377، ص60).
امروزه در درون مکتب تجربه گرا، از سوى برخى از منتقدان، معیار قرار دادن مشاهده و تجربه محض، به شدت به چالش کشیده شده و این سؤال جدّى مطرح گردیده است که آیا مشاهده و تجربه محض، از اساس قابل تحقق است. به نظر برخى از این منتقدان، بسیارى از عوامل فرامشاهده اى و فراتجربى، معرفت هاى حاصل از تجربه و مشاهده را تعیّن مى بخشند. این عوامل، در پس زمینه هاى ذهنى فردِ محقِق لانه کرده و در هنگام انتخاب فرضیه و انتخاب میدان تحقیق، براى تأیید و یا ابطال فرضیه، و در هنگام تفسیر و تبیین از پدیده مورد مشاهده، فعّال و تأثیرگذار مى شوند. ]بنابراین[ هیچ کس نمى تواند ادعا کند که قادر است آنها را به طور کامل در کنترل خویش در آورد (رفیع پور، 1360، ص90ـ91). دسته اى دیگر از صاحب نظران، بین علوم طبیعى و انسانى از لحاظ سهولت یا پیچیدگى، و عینیت یا ذهنیت در دست یابى به معرفت، فرق اساسى مى نهند. این دسته که معتقد به تفاوت بین علوم طبیعى و انسانى اند، وابسته به فلسفه قاره اى اروپا هستند که شامل کشورهایى مانند آلمان، فرانسه و ایتالیاست. آنها معتقدند که علوم طبیعى، مانند فیزیک، شیمى و... فارغ از ایدئولوژى و جهان بینى هستند و برعکس، علوم انسانى مانند اقتصاد، جامعه شناسى، انسان شناسى و تابع ایدئولوژى و جهان بینىِ صاحب نظریه هستند.
از آنجا که یکى از شاخه هاى علوم انسانى، مدیریت است، ناگزیر به بررسى اجمالى منزلت علوم انسانى در حوزه معرفت شناسى هستیم تا بتوانیم جایگاه علم مدیریت در این حیطه را مشخص کنیم.
1.2. تعریف علوم انسانى
«مراد ما از علوم انسانى، معارفى است که موضوع تحقیق آنها، فعالیت هاى مختلف بشر، یعنى فعالیت هایى است که متضمن روابط افراد بشر با یکدیگر، روابط این افراد با اشیا و نیز، آثار و نهادها و مناسبات ناشى از اینهاست» (ژولین فروند، ص3). اما با این قید که روش تحقیق در آن، تجربى است و در صدد است تا آن فعالیت هاى مختلف را در قالب نظم هاى تجربه پذیر بریزد (سروش، 1366، ص24).
اما برداشت از تجربه و تجربه پذیرى، در بین عالمان علوم اجتماعى متفاوت است. برخى مدل علوم طبیعىِ تجربى را براى علوم انسانى مى پذیرند و به زعم آنان، خروج از این مدل، علوم انسانى را از حوزه علم خارج مى کند (باوَرِ منسوب به عالمان انگلیس و آمریکا). اما برخى دیگر، با نقد وحدت انگارى در مدل، معتقد به تنوّع مدل ها در تبیین رفتارها و پدیده هاى انسانى هستند (باور منسوب به کشورهاى اروپایى، مثل آلمان، فرانسه، ایتالیا و...). جامعه شناسانى مانند «اگوست کنت» و «استورات میل» معتقد به به کارگیرى روش علوم طبیعى در علوم انسانى بودند که به معناى ساخته شدن عینىِ انسانى در مقولاتى بود که در آن عینى طبیعى ساخته مى شد و به معناى یکى گرفتن واقعیت انسانى و واقعیت طبیعى بود. به اعتقاد افرادى چون «دیوید تامس»، این شیوه کاربرد روش علوم طبیعى در علوم انسانى، براى تحقیق در علوم انسانى، صحیح و تأمین کننده هدف علم است که عبارت از تبیین علّى پدیده هاى انسانى و درنتیجه، توانایى براى کنترل و پیش بینى است (لیتل، 1373، ص374).
از سوى دیگر، در اواخر سده نوزده، «ویلهلم دیلتاى» با ارائه نظریه شناخت شناسى مبتنى بر تفسیر ، روش «تفهمى» را به عنوان روش ویژه در مقابل روش تبیینى مطرح کرد. وى معتقد بود که موضوع مورد مطالعه علوم اجتماعى، برخلاف علوم طبیعى، ملموس نیست و به همین دلیل، تنها از راه تفهم مى توان به مطلوب دست یافت (رفیع پور، 1360، ص69). نگرش تفسیرى در قلمرو علوم انسانى، بر دگرگونى فرهنگى معانى انسانى تأکید مىورزد و معتقد است کسانى که با به کارگیرى روش علوم طبیعى از بررسى جزئیات فرهنگى سر باز مى زنند، به نوعى قشریت و تعصّب ظاهرى مبتلا مى شوند و درنتیجه، از عناصر اساسى فرهنگ غافل مى مانند. «پیتر وینچ» علت این امر را چنین توضیح مى دهد: «انسان، موجودى است اعتبارساز و زندگى اجتماعى او جز به کمک خلق مفاهیم اعتبارى و قراردادى نمى گذرد». از این لحاظ، فهم حوادثى که در قلمرو انسانى، خصوصاً در قلمرو اجتماعى مى گذرد، میسّر نیست، مگر اینکه شخص خودش وارد عالم اعتباریات جامعه شود (سروش، 1366، ص45).
بعد از شناخت اجمالى دیدگاه هاى متفاوت معرفت شناسىِ علوم تجربى و انسانى، تلاش مى شود اثر این تفاوت هاى معرفتى بر علم مدیریت نیز منعکس شود. مدیریت که یکى از شاخه هاى مهم علوم اجتماعى است، از این چالش هاى معرفت شناسانه علوم اجتماعى بى تأثیر نبوده است، اما پیش از آن لازم است که تاریخچه اى مختصر از این علم مطرح، و سپس به بیان آن دیدگاه ها پرداخته شود.
2.2. تاریخچه علم مدیریت
با مطالعه در تاریخ زندگى اجتماعى انسان، رگه هایى از مدیریت، گرچه به صورت ساده و پیش پا افتاده، به خوبى مشهود است. ضرورت زندگى جمعى آدمیان را وامى داشت تا براى هرچه بهتر سروسامان دادن به زندگى، اصولى را وضع کنند که در پرتو آن بهتر بتوانند از منابع طبیعى و انسانى بهره مند شوند. اما این پیشینه تاریخى مدیریت، با آنچه بعدها تحت عنوان «مدیریت علمى» مطرح شد، تفاوت بنیادى دارد.
نظریه مدیریت علمى، با توجه به تاریخچه مدیریت، جزو اولین نظریه هاى مدیریتى نیست و پیش از آن، دیدگاه هاى دیگرى در خصوص مسائل مدیریت مطرح بود، اما این نظریه باعث شد نگرش جدیدى در این مورد پدید آید; یعنى به جاى تکیه بر تجربه هاى شخصى و سلیقه اى در اعمال مدیریت، با ارائه روش منطقى و تجربى، به حل مسائل مدیریتى و سازمانى پرداختند و فصل نوینى در این دانش آغاز شد. در این دوره، مدیریت جایگاهى مستقل پیدا کرد و قواعد کلى بر امور مربوط به اداره سازمان حاکم گردید.
با گذشت زمان، عده اى از صاحب نظران علم مدیریت واکنش ها و انتقادهایى مطرح کردند و زمینه بهوجود آمدن دیدگاه هاى نئوکلاسیک را فراهم ساختند. یکى از موضوع هاى اصلى نظریه پردازان نئوکلاسیک این بود که سازمان ها نمى توانند جدا از محیط به حیات خود ادامه دهند. نخستین تلاش مهمى که در این زمینه صورت گرفت، استفاده از دیدگاه جامعه شناختى در تحلیل مسائل سازمانى بود.
دیدگاه بعدى مدیریت، دیدگاه رفتار سازمانى یا نظریه منابع انسانى است که در حدود سال 1957م ارائه گردید. مفروض اساسى این دیدگاه، تأکید بر تأمین نیازهاى انسانى در سازمان بود و موجودیت سازمان را در این مى دانست که نیازهاى انسانى را تأمین کند. این نظریه نیز در زمینه هاى گوناگونى مورد انتقاد قرار گرفت و ادعا شد که این جنبش، نوع جدید و خشنى از استثمار را ارائه مى دهد.
هیچ یک از دیدگاه هاى بالا، نگرش کلى به سازمان نداشتند. نظریه اى که بعدها این خلأ را جبران کرد، نظریه سیستمى بود. در این نظریه، سازمان، به شکل واحد منسجم، یکپارچه و هدف دارى که از اجزاى مختلف و به هم پیوسته تشکیل شده، مورد توجه قرار مى گیرد. نظریه اقتضایى از دلِ نظریه سیستمى زاده شد. این نظریه، با ردّ هرگونه مطلق گرایى در مدیریت و انکار بهترین شیوه، مدیریت صحیح را وابسته به شرایط و موقعیتى مى داند که در آن زمان و مکان سازمان را احاطه کرده است. در این نظریه، سازمان مانند موجودى زنده با محیط خود در ارتباط بوده، بقاى آن در گرو سازگارى با محیط است. دیدگاه سیستمى و به دنبال آن دیدگاه اقتضایى، بیشتر در فضایى رشد یافتند که نگرش مدرنیته بر نظریه هاى سازمان حاکم بود و بنابراین، در قالب نظریه هاى معاصر سازمانى، ربط وثیق خود را با مدرنیسم استمرار بخشیدند (هتچ، 1997، ص34).
اما برتر از مدرنیته، نگرش هاى دیگرى نیز بودند که نظریه هاى سازمان را تحت تأثیر قرار دادند و بسیارى از ناگفته هاى نظریه هایى را که در قالب مدرنیته رشد یافته بودند، بر زبان آوردند. به دلیل اهمیت، این دیدگاه ها، آنها را تحت دو عنوان دیدگاه نمادى تفسیرى و دیدگاه پست مدرن مطرح مى کنیم.
1.2.2. دیدگاه نمادى تفسیرى
دیدگاهى که به نظریه هاى سازمانى افزوده شد و جنبه هاى معنایابى در مطالعه سازمانى را ـ که در بحث هاى پیش از آن، به دلیل حاکم بودن عقل ابزارى بر مطالعات از آن غفلت شده بود ـ مطرح کرد، دیدگاه نمادى تفسیرى است. این دیدگاه، واقعیت را مولود وضع و ساختار اجتماعى تفسیر مى کند. بر اساس این نظریه، وقتى مفهومى چون سازمان به کار گرفته مى شود، هیچ گاه نشان دهنده یک واقعیت عینىِ محض نیست; بلکه برآمده از ذهنى است که آن مفهوم را خلق کرده است.
کارل ویک مى نویسد: «واژه سازمان، یک اسم است و یک افسانه; اگر کسى به دنبال سازمان بگردد، آن را نخواهد یافت. آنچه یافت مى شود، اتفاقاتى است که به یکدیگر مرتبط شده اند و در چارچوب دیوارهاى سیمانى واقع مى شوند و این رشته اتفاقات، مسیر آنها و نیز زمان بندى آنها، اشکالى هستند که ما به اشتباه و هنگام صحبت از سازمان ها، آنها را وارد این مفهوم مى نماییم (اسکات، 1374، ص1361ـ1362). این نظریه، بیش ترین تمرکز را بر ریشه هاى ذهنىِ چنین مفاهیمى قرار مى دهد. این دیدگاه که واقعیت بیش از آنچه عینى باشد، به عینیت تلقى مى شود، زمینه را براى فهم جدیدى از ناپایدارى در سازمان ها فراهم مى کند و درنتیجه، پتانسیل سازمان را براى تغییر نشانه مى گیرد. اگر سازمان ها، ساختارهایى اجتماعى باشند، به گونه اى مناسب و ملایم با تغییرات اجتماعى، تجدید ساختار مى شوند. همان گونه که اشاره شد، دیدگاه نمادى تفسیرى، در مبانى اجتماعى واقعیت هاى سازمانى تحقیق مى کند. این درک از سازمان، با باور پست مدرنیسم در این زمینه، پیوند مى خورد.
2.2.2. دیدگاه پست مدرنیسم در مدیریت
دیدگاه هاى پست مدرن درسازمان نیز به دنبال دست یابى برکنترل فرایندهاى سازمانى هستند تا با رهایى از هرگونه قید و بندى، راه را براى تجدید ساختار سازمانى فراهم سازند. پست مدرن، با پذیرش عقاید متنوع، دیدگاهى متضاد با مدرنیته است که افکار متکثر را نمى پذیرفت و معتقد به تبیین هاى علمى و جهان شمول بود. این دیدگاه، به جاى پذیرش معیارهاى عام براى داورى در مورد صدق و کذب گزاره ها، معتقد است که حق و باطل یا خوب و بد بودن گزاره ها، ناشى از بازتاب ها و تجربه هاى فردى است که در چارچوب ساختار اجتماعى مشخص رشد یافته است. این نظریه، بر نقش محورىِ قدرت در شکل بخشیدن به نمادهاى اجتماعى تأکید مى کرد و ادعاهاى خردگرایى طراحان سازمان را، به عنوان ارزش پایه نمى پذیرفت، ولى در عوض، اهمیت فوق العاده اى به باورهاى فرهنگى مى داد. در این دیدگاه، این فرض که چیزى در بیرون وجود دارد که مى توان به بررسى عینى آن پرداخت، و نیز، احتمال کشف قوانین جهان شمول یا نظم زیربنا براى تمام اعمال یا ویژگى هاى عاملان اجتماعى رد شد و به جاى تبیین، تفسیر نشانده شد.
همان گونه که از این مطالب به دست مى آید، بینشى که بر نظریه هاى مدیریت حاکم شد، بهویژه از طرح نظریه سیستمى به بعد، به طور کلى در سه دسته قابل تقسیم است: مدرن; نمادى ـ تفسیرى و پست مدرن، این سه دسته، تفاوت هاى معرفت شناسانه اى دارند که به برخى از آنها در اینجا اشاره مى شود.
3. تفاوت هاى معرفت شناسى سه دیدگاه: مدرن، تفسیرى و پست مدرن
براى مقایسه این سه دیدگاه، نیاز به بیان نگرش این سه دیدگاه به چگونگى معرفت عالم خارج است. معرفت شناسى، شاخه اى از فلسفه است که توجهش را به وارسى کیفیت شناخت جهان معطوف مى کند. این نوع وارسى، محقق را به نهایى ترین لایه هاى متفاوت معرفتى این سه دیدگاه رهنمون مى سازد که بخشى از آن، درباره نحوه حصول شناخت از جهان است.
بحث از اینکه آیا شناخت جهان، از عینیت برخوردار است، چنانکه پوزیتیویسم و تجربه گرایان باور دارند، و یا از ذهنیت ، آن گونه که ایده الیست ها به آن ملتزم اند، از اساسى ترین مباحث معرفت شناسى است. بنابراین دو دیدگاه معرفتىِ عینى گرا و ذهنى گرا، منعکس کننده دو تلقى متفاوت از کیفیت فهم عالم خارج شده اند. معرفت شناس عینیت گرا معتقد است که هر شخصى، توان فهم اشیا را از راه مشاهده مستقل و بىواسطه دارد. توجه به این نکته ضرورى است که انتخاب این دیدگاه معرفت شناسانه، به معناى باور این مطلب است که موجودات خارجى، وجودى غیروابسته از معرفت ما به آنان دارند. اما ذهنى گراها معتقدند که شناخت ما از موجودات جهانى، با عبور از فیلتر ذهن شخص داننده صورت مى گیرد و درنتیجه، معرفت ما به عالم خارج، به طور جدّى تحت تأثیر نیروهاى شناختى یا فرهنگى و اجتماعى است; بنابراین معرفت تنها براى شخص داننده و کسانى که با او و از موضع او، به طور مستقیم با موضوعِ مورد مشاهده درگیر هستند، حاصل مى شود. درنتیجه این دیدگاه، دوگانگى بین عینیت و ذهنیت، معرفت شناسى و هستى شناسى را کاملا متغیر و بى ثبات مى پندارد و آنان را محصول مجموعه اى از فرآیندهاى فرهنگى و اجتماعى مى داند که در مکان و زمان ویژه اى جریان دارند. این برداشت از معرفت به جهان، ریشه تمامى تفاوت ها را در معنایابى مى داند و بر این امر اصرار مىورزد که زبان، ابزارى براى پاسخ گویى به این پرسش هاست: «چگونه مى دانیم؟» (معرفت شناسى) و «چه چیز مى دانیم؟» (هستى شناسى).
ریشه ها و نشانه هاى دیدگاه مدرنیسم، در ذهن معرفت شناس عینى گرا قابل جستوجوست; در حالى که دیدگاه نمادى ـ تفسیرى، ریشه در معرفت شناسى ذهنى گرا دارد. تئوریسین هاى مدرن باور دارند که پدیده هاى مورد مطالعه آنان، در خارج، وجودِ عینى دارند و مى توان براى اثبات و انطباقشان با واقع، وارد آزمون شد. این نوع معرفت شناسى، الگوى مطالعه پدیده هاى فیزیکى و انسانى شده است. به اعتقاد برخى صاحب نظران، روش مطالعه در پدیده هاى فیزیکى، باید در مطالعه پدیده هاى انسانى و اجتماعى براى رسیدن به قوانین عام جهان شمول مدّنظر قرار گیرد. اما با ورود اهداف، معنایابى و تفسیر در تبیین مقوله هاى انسانى، توسط دیدگاه هایى چون نمادى ـ تفسیرى، که نشان دهنده رگه هایى از معرفت ذهنى واقع در عقبه معرفتى این دیدگاه بود، چرخشى اساسى در روش مطالعه پدیده هاى فیزیکى و انسانى به وجود آمد. در معرفت شناسى ذهن گرا، این مهم نیست که آیا هستى هایى واقعاً مستقل از شخص مشاهده گر وجود دارند یا نه، بلکه مهم، بحث از شناخت این موجودات است که ذهنى گرایان مدعى اند این شناخت بدون درگیر شدن در تجارب ذهنى افراد ـ که تحت تأثیر نفوذهاى فرهنگى و اجتماعى قرار دارند ـ امکان پذیر نیست.
پست مدرنیست ها که معتقدند ذهنیت افراد در زمینه هاى فرهنگى و اجتماعى شان شکل گرفته است، این دیدگاه را بسط داده اند. به باور آنها، مفهوم فرد یا خود محصول ساخت نیروهاى فرهنگى و اجتماعى است که در حوزه کاربرد زبان، در قالب فعالیت هاى لفظى مطرح مى شود; در حالى که دیدگاه هاى قبل از مدرنیته، بیش ترین تحقیقاتشان در مورد دو موضوع بود: یکى بررسى تأثیرهاى نظام صنعتى بر اجتماع (نگرش جامعه شناسانه) و دیگرى چگونگى هدایت سازمان ها به کارآیى و اثربخشى بیش تر (نگرش مدیریتى). دیدگاه مدرنیته موضوع مورد مطالعه را از مدیریت و جامعه به خود سازمان تغییر داد و هدف تحقیقاتش را یافتن تبیین هاى مناسب براى شکل هاى متنوع سازمان ها و نتایجى که آنها از این تنوع شکلى به دست مى آورند (عملکرد، سودآورى و کنترل) قرار داد. دیدگاه مدرنیسم، با التزام به معرفت عینىِ عالم خارج، موضوع مورد مطالعه خود را سازمان، به عنوان یک واقعیت عینى، قرار داد که مى توان به صورت دقیق، ابعاد و اندازه هاى آن را سنجید، همان طور که مى توان ارتفاع یک میز را سنجید.
دیدگاه نمادى ـ تفسیرى هم مطالعه اش را بر سازمان متمرکز کرد، اما با این پیش فرض که شناخت ما از عالم، بیشتر از آنچه باید عینى باشد، ذهنى است. این دیدگاه، به جاى تلقى از سازمان به عنوان یک پدیده عینىِ قابل اندازه گیرى و تجزیه و تحلیل، بیش تر تمایل دارد سازمان را یک پدیده ذهنىِ معنادار تلقى کند که باید فهمیده و درک شود. دیدگاه پست مدرنیسم دوباره موضوع را از سازمان به تئورى و تئوریزه کردن سازمان کشید و کانون توجه خود را به نظریه پردازانى معطوف کرد که درصددند سازمان را به همان صورتى که هست شناسایى کنند. سرانجام، دیدگاههاى مدرن، روش تحقیق را بر توصیف هاى آمارى و تجزیه و تحلیل جنبه هاى عینىِ سازمان مبتنى کردند تا زمینه را براى مطالعات تطبیقى بین سازمان ها فراهم آورند.
روش تحقیق دیدگاه نمادى ـ تفسیرى، مبتنى بر تکنیک هاى قوم نگارى ، مانند مشاهده همدلانه و مشارکتى و گفتوگوى قوم نگارى است و نتیجه آن در توصیف هاى نقلى و تجزیه و تحلیل هاى موردى بروز مى کند. نگرش پست مدرن، روش هایى مانند ساختارزدایى و دیگر اشکال انتقادى توسعه یافته در نظریه ادبیات را، همراه با نگرش انتقادى و تاریخى مارکسیست و نئومارکسیست و نظریه فیمینیسم در تبیین پدیده هاى سازمانى به کار مى گیرد. نتیجه مهم تحقیقات پست مدرن، افزودن نظریه «خودبازتابى» است. تفاوت بین این خودبازتابى با آنچه مدیریت کلاسیک به عنوان «بازتاب فردى» مطرح مى کرد، در انجام تحقیقات است. در نظر مدیریت کلاسیک، بازتاب فردى عبارت بود از بازگو کردن تجربه هاى مدیرانى مانند «تیلور»، «فایول» و دیگران که در سایه به کارگیرى فرد به عنوان تنها معیار عقلانیت، به دست آمده بود. اما خودبازتابى در دیدگاه جدید، عبارت از خود آشکار ساختن نظریه پردازان سازمان است. در دوره کلاسیک، فرض این بود که صاحبان قدرت، مانند مالکان و مدیران سازمان، حق صحبت کردن و نفوذ در دیگران را دارند، اما پست مدرنیست ها معتقدند که صاحبان قدرت، مانند نویسندگان نظریه هاى سازمان و مدیران، مسؤولیت دارند که تفکرات و انگیزه هاى درونى خود را آشکار سازند، ولى این مسؤولیت براى تأثیرگذارى و نفوذ آنها در دیگران نیست. مدرنیست ها بیشتر به دنبال تمرکز قدرت در دست مدیران بودند، در حالى که پست مدرنیست ها، سعى بر توزیع قدرت به وسیله افزایش تعداد سودبران دارند که صداى آنها در تصمیم گیرى سازمان شنیده مى شود. در مواردى که مدرنیته سعى بر افزایش قدرت و کنترل از سوى مدیریت دارد، توجه پست مدرنیسم بیشتر به امور اخلاقى معطوف است. به اعتقاد پست مدرنیست ها، تفکیک بین عین و ذهن، کارى مشکل است و تفکیکى که از سوى مدرنیست ها تحمیل شده، دل خواه و فاقد پشتوانه و دلیل محکم است. (هاتچ، 1997، ص47ـ51)
همان گونه که گذشت، دانش مدیریت اسلامى، برآمده از آبشخورهاى فکرى اى است که بدون درک و فهم صحیح آنها نمى توان معناى محصّلى از مدیریت اسلامى ارائه داد; چرا که اگر این مدیریت اسلامى را بدیل دیگر مکتب هاى مدیریتى ـ که تحت نام علم مدیریت جمع اند ـ قرار دهیم، به شدت از جهت منبع و ابزار معرفت و دیدگاه در مورد هستى و تلقى از انسان، با یکدیگر در تعارض اند; بنابراین، بدون شناخت جهات گفته شده نمى توان آن را به عنوان بدیلى در راستاى دیگر مدل هاى مدیریتى مطرح کرد. براى کسانى نیز که به دلیل نقص در دیگر بدیل ها، در پى یافتن بدیل یا بدیل هاى مناسب اند، به علت همین عدم معرفت از مبانى نظرى، چنین دانشى بى معنا جلوه خواهد کرد. بنابراین، ضرورى است به عنوان پیش فرض به دیدگاه معرفت شناسى ـ که مدیریت اسلامى بر آن مبتنى است ـ پرداخته شود.
4. معرفت شناسى و ارکان آن
گفته شد که معرفت شناسى یکى از مفروضات اساسى و مهم براى پى افکندن هر دانشى است. معرفت شناسى ارکانى دارد که در ادامه به توضیح آنها پرداخته مى شود:
1.4. چیستى و هستى معرفت
...
5. معرفت شناسى در قرآن مجید
...
3.5. شرایط و موانع شناخت
با تقسیم ابزار شناخت به حسى، عقلى و قلبى (شهودى)، مشخص شد که هریک از این ابزارها به نحوى در کسب معرفت نقش دارند. اما گاهى موانعى در راه حصول معرفت وجود دارد که باعث مى شود معرفتى آمیخته با خطا به دست آید. این آمیختگى، به دلیل بعضى رخدادهاى طبیعى یا مادى و به تناسب هر ابزارى، متفاوت است.
از آن جا که در ابزار حسى، تناسب وضعى شىء محسوس با این ابزار، شرط اساسى معرفت است، گاهى موانع طبیعى باعث مى شود که این شرط به صورت مطلوب تحقق نیابد; براى مثال در رؤیتِ چشم که ابزار حس بینایى است، سلامت چشم، صافى هوا، روشنایى، فاصله مناسب و مانند آن، شرط حصول معرفت درست حسى است.
تعقل نیز که از قوه عاقله کمک مى گیرد، نیازمند پیرایش نفس از دام هاى وهمى و خیالى است. استقراى ظنّى و تمثیل، از موانع مهم روشى در رسیدن صحیح و بدون خطا به حقایق عقلى هستند; بنابراین، لازم است با اتکا به برهان و در یک شکل قیاس منطقى، مسیر قوه عاقله در درک صورت هاى معقول و درنهایت، حصول نتایج یقینى هموار شود.
اما ابزار قلب نیز شرایط و موانع مخصوص خود را دارد. کار قلب نیز مشاهده حقایق کلى سِعى است. این مشاهده، از طریق صیقل دادن قلب و تصفیه آن حاصل مى شود; بنابراین لازم است قلب از هرگونه شائبه وهم آلود و آلوده به زنگارهاى دنیوى پاک شود تا در هنگام اشراق حقایق عالیه بتواند به گونه اى صحیح تلقى نماید (جوادى آملى، 1377، ص439ـ440).
قرآن کریم، به برخى شرایط ایجابى و سلبى که نقش تعیین کننده اى در کسب معرفت دارند، پرداخته است. در ادامه به این شرایط به صورت اجمال اشاره مى شود:
1.3.5. اسباب کسب معرفت
الف) تقوا:
تقوا، شرط مهم و اساسى در شناخت بدون خطا از واقع معرفى شده است. انسان هاى مؤمن با کسب ملکه تقوا، توانایى تشخیص حق از باطل را مى یابند و این تشخیص، فقط مربوط به معرفت قلبى (عرفانى) نیست; بلکه شامل دیگر راه هاى حصول معرفت نیز مى شود: «اگر تقواى الهى پیشه کنید، خداوند براى شما فرقانى را ـ که تمییزدهنده ى حق از باطل است ـ قرار مى دهد» (سوره انفال، آیه 29).
اطلاق آیه، دربرگیرنده معرفت شهودى و برهانى است و درک صحیح و مناسب مفاهیم ذهنى و دیدن حقایق عینى، در پرتو تقوا تأمین مى گردد.
در آیه دیگرى، تقوا سبب گشایش راهى براى حل مشکلات معرفى شده است: «هرکس از خداوند پروا کند ]خداوند[ براى او بیرون شدنى مى گذارد» (سوره طلاق، آیه 2).
از مدلول آیه چنین برمى آید که اگر کسى در مسیر کسب روزى یا دانش نظرى، تقواى متناسب با آن کسب را رعایت کند، هرگز گرفتار مشکل نمى شود.
برخى از مصادیق مهم تقوا در راه معرفت علمى عبارت اند از: امانت دارى در نقل اقوال و آراى دیگران، پرهیز از مغالطه در هنگام احتجاج و آمادگى براى پذیرش نظر حق. رعایت این گونه موارد، سبب حصول تقوا و درنتیجه، گشایش تنگناها و مشکلات فکرى و نظرى مى شود.
ب) نیایش و دعا:
قرآن کریم به کسانى که اهل تهجّد، دعا و نیایش در هنگام سحر هستند، روشنایى در بصیرت مى بخشد و بدین وسیله، آنها با حقایقى آشنا مى شوند که دیگران از فهم آنها محروم اند: «پهلوهایشان از بسترها جدا شود و پروردگارشان را با بیم و امید بخوانند و از آنچه روزى شان کردیم، ببخشند. آرى، هیچ کس نداند که چه بسیار مایه روشنى چشم ها براى آنان نهفته است که جزاى کار و کردار پیشینیان است» (سوره سجده، آیه 16ـ17). براساس این آیه مبارکه خداوند به کسانى که پهلوهاى خود را در هنگام سحر از بسترها جدا مى سازند تا خداوند را از سر بیم و امید بخوانند، پاداشى که روشنى بخش دیده و دل آنهاست، مى بخشد و این روشنى چشم، همان بصیرت و بینایى است که با آن، مى توانند حقایقى را از عالم واقع به خوبى درک کنند.
امروزه، این رویکرد به دلیل پارادایم حاکم بر معرفت بشرى، به کلى از ساختار معرفت حذف شده است; اما در گذشته، بسیارى از عالمان وفرهیختگان، معضلات فکرى وعلمى خود را از این راه حل مى کردند. صدرالمتألهین شیرازى(ره) از حکماى بزرگ اسلامى، که به وجودآورنده مکتب ویژه اى در فلسفه اسلامى است، در موارد بسیارى، معضلات فلسفى خود را از این راه مى گشود. وى در کتاب مهم و مشهور اسفار، در بحث چگونگى درک نفس از حقایق عقلى، که یکى از مباحث بسیار مهم و اساسى فلسفه است، بیان مى کند که: «بعد از مطالعه آراى حکماى پیشین در این زمینه، متوجه شدم که از بحث هاى آنان چیزى که بتوان بر آن تکیه نمود و مستند دلیل قرار داد، به دست نمى آید; بنابراین، «توجه جبلّى» و«تضرع غریزى» به سوى «مسبّب الاسباب» و «مسهّل الامور الصعاب» بردم که سبب شد، از خزاین علم الهى فیوضاتى بر من نازل گردد و درنتیجه، به معارف جدیدى راه پیدا کنم» (صدرالدین شیرازى، 1981م، ص313).
بنابراین، تهجّد، تضرع و نیایش به درگاه الهى، یکى از شرایط مهم رسیدن به حقایق عینى است که هم نصوص دینى بر آن دلالت دارند و هم تجربه عملى عالمان دینى مؤیّد آن است.
2.3.5. موانع درک حقایق
الف) گناه:
یکى از موانعى که سبب محروم ماندن از درک حقایق مى شود، گناه است. قرآن کریم، اعمال آلوده ى گناهکاران را مانع درک و فهم حقایق دینى مى داند: «چنین نیست، بلکه آنچه کرده اند، بر دل هایشان زنگار نهاده است» (سوره مطفّفین، آیه 14).
در مواردى نیز، جدال در آیات الهى، مانع از هدایت و کشف حقیقت دانسته شده است (رک: سوره غافر، آیات 56 و 59).
ب) حب دنیا:
در برخى از روایات نیز حبّ دنیا، عامل مهم خطاپیشگى انسان معرفى شده است: «حبّ الدنیا رأس کل خطیئة»; دنیادوستى، سرچشمه هر خطا و اشتباهى است» (اصول کافى، ج 2، ص 130). روشن است که در اینجا، دنیا به معناى طبیعت و انسان نیست; زیرا این امور از مظاهر اسماى حسناى الهى اند و علاقه به آنان، به علاقه به خداوند بر مى گردد. آنچه در فرهنگ دینى از آن به دنیا تعبیر مى شود، تعلّقاتى است که ریشه مادى و غیرالهى دارد. در فرهنگ اسلامى، سرمایه و علمى که سبب غرور و اعراض از خداوند و معنویت شود، منشأ گمراهى و خطاست.
پس از بررسى دیدگاه حکماى الهى و بیان آیات نورانى در زمینه معرفت شناسى نقلى ـ عقلى، به نتایجى که این نوع معرفت شناسى در دانش مدیریت اسلامى بر جا مى گذارد، خواهیم پرداخت و نشان خواهیم داد کسى که چنین باورى به شناخت و معرفت به عالم واقع داشته باشد، چگونه دانش مدیریت اسلامى را ارائه خواهد داد; دانشى که در بسیارى از موارد، با آنچه به عنوان علم مدیریت مطرح مى شود، تفاوت اساسى دارد.
6. تأثیر معرفت شناسى دینى (عقلى ـ نقلى) بر دانش مدیریت اسلامى
...
7. تعارض و پیش فرض هاى آن
...
8. نتیجه
...
مدیریت راهبردی
مدیریت کیفیت
مدیریت اسلامی
مدیریت جهادی
مدیریت فنآوری اطلاعات
مدیریت منابع انسانی
مدیریت پروژه
مدیریت بهره وری
مدیریت بحران
خلاقیت و نوآوری
بازاریابی و CRM
مدیریت زنجیره تامین
مدیریت تولید و عملیات
مهندسی ارزش
مدیریت اقتصادی و مالی
مدیریت مشارکتی
مدیریت آموزشی
مدیریت کارآفرینی
مدیریت زمان
مدیریت تغییر
مدیریت بازرگانی
مدیریت استعدادها
مدیریت توسعه
مدیریت ریسک
آینده پژوهی
ارزیابی عملکرد
مبانی سازمان ومدیریت
مفاهیم نوین در سازمانها
حسابرسی و حسابداری
تصمیم گیری و تصمیم سازی
ساختار و معماری سازمانی
جنبش نرم افزاری تولید علم
تعالی و بالندگی سازمانی
مدیریت شهری
اقتصاد مهندسی
توانمندسازی
تئوری فازی
انگیزش
رهبری
مهندسی مجدد
مهندسی سیستم ها
فرهنگ و جو سازمانی
سازمانهای یادگیرنده
شبکه های عصبی
اخلاق در سازمان
مدیریت فناوری
مدیریت عملکرد
مدیریت بومی
مقالات ترجمه شده
مقالات روح الله تولایی
مورد کاوی
مدیریت R & D
مدیریت دولتی
برنامه ریزی
رفتار سازمانی
مدیریت صنعتی
بودجه بندی
مدیریت خدمات
تعاونی ها
الگوبرداری
مشاوره مدیریت
طرح تجاری
شرکتهای مادر
برنامه ریزی
قیمتگذاری
هزینه یابی
شبیه سازی
سلامت اداری
تجارت الکترونیک
بنگاه های کوچک و متوسط
مدیریت ایمنی و بهداشت
تئوری پردازی درمدیریت
خصوصی سازی
هوش هیجانی
سازمان ها چابک
سازمانهای مجازی
مدیریت فرهنگی
مدیریت گردشگری
عدالت سازمانی
روش شناسی تحقیق
پرسشنامه های مدیریتی
مدیریت مذاکره
آرشیو
متن کامل جزوات درسی
دانلود کتاب های مدیریت
آدرس دانشگاههای جهان
KnowledgeManagement
Strategic Management
Marketing
..::""بسم الله الرحمن الرحیم""::.. ««لکل شیء زکات و زکات العلم نشره»» - دانش آموخته دکتری تخصصی مدیریت تولید و عملیات دانشگاه علامه طباطبائی و فارغ التحصیل فوق لیسانس رشته مدیریت صنعتی و معارف اسلامی دانشگاه امام صادق علیه السلام هستم. پس از سال ها پریشانی از " فقدان استراتژی کلان علمی" که خود مانع بزرگی سر راه بسیاری از تدابیر کلانِ بخشی محسوب می شد، هم اکنون با تدبیر حکیمانه مقام معظم رهبری چشم انداز 20 ساله جمهوری اسلامی ایران مبنای ارزشمندی است که بر اساس آن بتوان برای تعیین تکلیف بسیاری از تصمیمات و امور بر زمین مانده چاره اندیشی کرد. در ابتدای این چشم انداز آمده است : " ایران کشوری است با جایگاه اول علمی ، اقتصادی، ..." مشاهده می شود که کسب جایگاه نخست در حوزه های علم و دانش، آرمان مقدم کشورمان می باشد. این حقیقت، ضرورت هدایت دغدغه خاطرها و اراده ها و توانمندی ها به سوی کسب چنین جایگاهی را روشن می سازد. جهت دستیابی به این چشم انداز، برنامه ریزی ها، تصمیم گیری ها، تدارک ساز وکارهای متناسب و اولویت بندی آن ها، تعاملات و تقسیم کارها و ... جزء اصول و مبانی پیشرفت و توسعه تلقی می شوند. اولین گامی که جهت توسعه دادن مرزهای علم باید طی کرد، یادگیری حدود مرزهای علم می باشد. بر این اساس اینجانب به همراه تعدادی از دوستانم در دانشگاه امام صادق(ع) و دیگر دانشگاه ها جهت ایجاد یک حرکت علمی و ایفای نقش در جنبش نرم افزاری تولید علم بوسیله معرفی سرحد مرزهای علم و دانش ، اقدام به راه اندازی "پایگاه مقالات علمی مدیریت" نمودیم. هم اکنون این پایگاه بیش از 4200 عضو پژوهشگر و دانشجوی مدیریت دارد و مشتاق دریافت مقالات علمی مخاطبین فرهیخته خود می باشد. کلیه پژوهشگران ارجمند میتوانند جهت ارسال مقالات خود و یا مشاوره رایگان از طریق پست الکترونیک tavallaee.r@gmail.com مکاتبه نمایند.