عنوان مقاله: میراث علوم انسانی
مترجم: حسین قدیانی (دانشجوی دکتری مدیریت فناوری اطلاعات دانشگاه علامه طباطبائی)
موضوع: مقالات ترجمه شده / تئوری پردازی
سال انتشار(میلادی): 2011
وضعیت: تمام متن
منبع: ارسال شده توسط عضو پایگاه مقالات علمی مدیریت www.system.parsiblog.com
منبع انتشار اصل مقاله: MCFARLAND, D. E. (1986) The managerial imperative: the age of macro management Cambridge, Mass., Ballinger.
تهیه و تنظیم: پایگاه مقالات علمی مدیریت www.SYSTEM.parsiblog.com
مقدمه: مدیریت برای پاسخگویی به نیازهای افراد و جامعه نه تنها بایستی به فلسفه و دین توجه کند بلکه باید به علوم انسانی نیز بپردازد.این اصول که مجزا از هم و در عین حال با هم در تعاملند مواقعی در رابطه با مدیریت خصومت وتردید از خود نشان داده اند و در مواقعی عملا" آن را نا دیده گرفته اند. اما این سه حوزه همچنان غنی از منابع بکری برای مدیریت بهترهستند .خصوصا" ، علوم انسانی بر روی این ادعای مدیریت (که همواره صادق نیست) که میگویدمردم در مرکز علائقشان قرار دارند،تاکید می کند. مدیریت به شکلی متناقض ادعا می کند که متکی برمردم است اما دروس علوم انسانی را به تمسخر می گیرد. مدیریت اظهار می دارد که ازنقش افراد در سازمان ها تقدیر می کند، اما شرایط دنیا ایجاب می کند که مدیریت نقشی نیرومند را در پویایی اجتماعی،سیاسی و اقتصادی جامعه و موسساتش ایفا کند. علوم انسانی جهت نمای راه رسیدن به این هدف است.
دانلود متن اصلی مقاله
دانلود متن کامل ترجمه مقاله
شفاف سازی های ادراکی
واژه علوم انسانی هم ریشه کلماتی است چون انسانگرایی،بشریت،بشرو انسانی.هر یک از این ساختارها جوانب مهمی از طبیعت و جایگاه انسان را توصیف می کنند.تفاوت بین این واژه ها اغلب بسیار ظریف است لذا در به کار گیری آنها بایستی دقت کرد.
من در این کتاب واژه ها ی مذکور را به روش زیر به کار برده ام:
"انسانگرایی" موارد مربوط به بشر و یا ویژگی ها و مشخصات انسان را در بر می گیرد در حالیکه با انگاره خداوند یکتا و دیگر خدایان، حیوانات و دیگر مفاهیم طبیعی در تضاد است." بشریت" اسم جمع است که به طور کلی به انسان ارجاع داده می شود در حالیکه با موجوداتی طبیعی، خارق العاده و روحانی ضدیت دارد."علوم انسانی" شامل ادبیات،زبان،فلسفه،هنر،الهیات،موسیقی،معماری ، فقه و علاوه بر آن تاریخ و دیگر علوم اجتماعی می شود که روش های تاریخی،فلسفی یا قومی مانند مطالعات فرهنگی، علوم انسان شناسی ، تئوری های سیاسی و امثال آن را به کار میگیرند در حالیکه علوم انسانی به موارد فوق الذکر محدود نمی گردد." انسانگراها" افرادی هستند که علائق و مشاغل انسانی و انسان دوستانه را دنبال می کنند و کسانی هستند که بطور اخص از این واژه به عنوان نشانی (انگی) برای اعمالشان بهره می برند." انسان" در ابتدا به طبیعت انسان یا خرد انسان ارجاع داده می شد ولی از قرن شانزدهم به بعد به معانی شفیق،نجیب یا مودب به کار گرفته می شود.
در تئوری مدیریت تمایز بین انسانگرایی و علوم انسانی از اهمیت بالایی برخوردار است . مدیریت درباره اعمال انسان در قالب نقش سنتی او در جامعه ادعاهای بسیاری را مطرح می سازد اما با مسائل مربوط به خود علوم انسانی بیگانه است.انسانگرایی فلسفه بشر است؛علوم انسانی شعبات گوناگون دانش و تصویر مجسم تجارب اساسی زندگی می باشد. دیدگاه به شدت منطقی و علمی در مدیریت تلاش می کند تا معادله انسان را حذف کند؛روح انسانی در پی این نیست که این معادله را حذف کند بلکه به دنبال حل آن است و تمامی راه حل های آن منحصر به فرد است.
جا به جایی انسانگرایی با علوم انسانی به هدف مدیریت کمکی نمی کند ، علوم انسانی بوسیله تلقین ارزشهای انسانی، روح انسان گرایی را به زندگی اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی ما تزریق می کند.
انسان گرایی دینی و سکولار
واژه انسان گرایی به درستی توصیف نشده است یا اینکه مصارف بسیاری دارد. البته دو زمینه تاریخی از تعاریف برجسته تر هستند.(1) الگوی دوگانه انسانگرایی دینی و سکولار (2) نوسان شدید بین رحمت و غضب، خوش بینی و بدبینی، ستایش و خوارشمردن که ریشه آن در قرون وسطی است و در عصر رنسانس شکوفا شد. طبق گفته کوان:
از آنجا که در مورد بسیاری از مسائل اولین انسانگراها با فیلسوفان مدرسی کلیساها تفاوت داشتند، این جنبش نیز بر این موضوع تأکیدتأکید می کرد که فرد برای رسیدن به نظر شخصی از طریق تفکر انتقادی مستقل بایستی آزاد باشد و بیشتر بر روی جهان طبیعی تأکید داشت تا جهان روحانی ، ممکن است رنسانس را به عنوان نتیجه نهایی انسان گرایی ابتدایی در نظر بگیرند که به مانند بسیاری از پیشرفتهایی که متعاقباً از راه می رسند - من جمله تنویر افکار، اصلاحات ، علوم و دولت دموکراتیک- بر جستجوی آزادانه علم، توسعه خرد و مخالفت با قدرت های متعصب تأکید دارد.
کوآن 4 نقطه تمرکز را برای انسانگرایی امروزی مشخص می سازد: 1) مطالعه علوم انسانی ، 2) هر سیستم فکری یا اخلاقیات که به علائق وایده آل های مردم بپردازد، 3) دیدگاهی که می گوید آسایش و خوشبختی انسان در زندگی امروزه از اهمیت اولیه برخوردار است و 4) فلسفه ای که برای حل مشکلات انسان اعتقاد به ماوراء الطبیعه را رد کرده و در عوض به روش های عقلانی، علوم و دموکراسی تکیه دارد. دو مورد اول کوآن محرک ایجاد و در عوض به روش های عقلانی، علوم و دموکراسی تکیه دارد. دو مورد اول کوآن محرک ایجاد مخالفتهای مختصری شد. سومین مورد احتمالاً قابل بحث است اما لزوماً دین که بیشتر در زندگی غیر دینی و همچنین روحانی انسان ها دخیل می باشد را رد نمی کند. چهارمین حوزه تمرکز بحث برانگیزی را در مقایسه با سه مورد دیگر به سمت خود جلب کرده و منجر به ایجاد درگیری بین انسان گرا های دینی و سکولار می گردد.
به منظور تحلیل مدیریت بایستی هر دو روش دینی و سکولار و مباحث بین آنها را به عنوان ویژگیهای کم و بیش دائمی تجارب اجتماعی به حساب آورد. و در نهایت برخی از انسان گراها اثبات می کنند که با ابقاء تنشی خلاقانه بین پرورش کیفیت های معین ذهنی و تخیلات با مسئولیت ایجاد نظم شایسته اجتماعی و سیاسی ،علوم انسانی می تواند به بهترین شکل رونق یابد. دنیای فرهنگ عالی و تمدن پیشرفته از یک طرف و دنیای سکولار و کفرآمیز اعمال انسان، جایگاه انسان ، طبیعت انسان و ارزش نظم اجتماعی از طرف دیگر ، یک دنیای واحد محسوب می گردند نه دو دنیای مجزا.
واژه " انسان گرایی " اگر به تنهایی به کار گرفته شود بایستی جریان دوگانه اما مخالف افکار را در برگیرد.نه انسانگرایی دینی و نه سکولار مستقل از دیگری نیست و هیچ یک از آنها در جایگاه غیر قابل بحثی قرار ندارند. هر دو بر اساس عقیده و امیدواری بنا شده اند، هر دو بصیرت را به جایگاه انسان پیشکش می کنند. فضای میانی وسیع بین این دو جایگاه پشت طوفانهای خصومت افراطیون پنهان شده است: انسان گراهای ملحد و معتقدین واقعی"مسیحیان جناح راست نوین" (New Christiaon Rightپر هیاهو.(
انسانگرایی سکولار در ایالات متحده به خوبی سازمان یافته است. انجمن انسانگراهای آمریکا در دهه 1940 تأسیس شدو مجله " هیومنیست" را منتشر می کند، برنامه های تلویزیونی تولید کرده و پروژه های آموزشی را اجرا می کند. انجمن انسانگراهای آمریکا این عقیده را گسترش می دهد که انسانها ظرفیت این را دارند که زندگی بر روی کره زمین را بهبود بخشند و این موضوع یک مسأله اخلاقی الزام آور برای آنها می باشد و قضاوت بین خوب و بد، درست یا نادرست باید براساس تجربه انسانی باشد.بنابراین باادیان متعصب و قدرت طلب مخالف است و از قدرت منطق و دانش حمایت می کند وهواخواه دموکراسی مشارکتی است.
رهبران انسانگرایی سکولار به شدت با مخالفان دینی خود به خصوص با اکثریت اخلاق گرا ، جناح راست نوین و آنچه که جناح راست رادیکال نامیده می شد برخورد کردند. متخصصان علم الهیات و آنهایی که بین دو مرز افراطی قرار داشتند ، اینگونه استدلال کرده اند که تا زمانیکه علم و دیگر ویژگیهای دنیای سکولار دارای اهمیت باشد انسانگرایی بدون دین غیر ممکن می باشد. گریلی که یک متخصص الهیات کاتولیک می باشد همگان را به یورش دینی علیه الحاد دانشمندان علوم اجتماعی دعوت می کند. او می گوید که "از آنجا که انتخاب اکثریت نوع بشر این بوده که مذهبی باشد بنابراین مفهوم درگیری بین علم و دین " احمقانه" است". هیچ یک از این دو را نمی توان با دیگری رد یا به آن تحمیل کرد . مارتین مارتی، دیگر متخصص الهیات که بی پرده سخن می گوید معتقد است که مسیحیان بنیادگرا صادقانه از انسان گرایی هراس دارند. اما ، اکنون انسان گراهای مسیحی از جایگاه خود دفاع می کنند و به مسیحیان اطمینان می دهند که توطئه انسان سکولار وجود ندارد."شکارچیان انسان گراها" می توانند با سخن گفتن از توطئه مردم را بترسانند و ثروت اندوزی کنند،آنها به افرادی متوسل می شوند که از تغییر ، پیچیدگی و وحشت زمان هراس دارند اما همه مسیحیان اوانجلیکال شکارچیان انسان گراها نیستند.
حمله جناح راست نوین مسیحیت علیه تمامی انواع انسانگرایی و نه تنها نوع سکولار آن هدایت شده و کینه توزانه بوده است.این حملات انسان گرا ها را متعجب ساخت .آنها تا زمان ظهور این مسائل از خود فقط علیه اتهام نا مرتبط بودن و علیه اغتشاشات نظری بین خودشان و اصول انسان گرایانه دفاع کرده بودند. کریستلر ، مدافع انسان گرایی دینی ، احتیاطات مارتی را در تمایز بین انسان گرایی و علوم انسانی منعکس می سازد.انسان گرایی بزپرای ارزش های انسانی اهمیت دارد و با توجه به اینکه چه کسی این واژه را به کار گیرد می توان ادعا کرد که دینی یا غیر دینی، علمی یا غیر علمی است.او همچنین می گوید که انسان گرایی سکولار در بین بافت های آیین یهودی،مسیحیت و دیگر ادیان پیشرفت می کند.
درسی که مدیریت از تمامی اینها می گیرد این است که دین ،علم و علوم انسانی مانند خود مدیریت کثرت گرا هستند .مدیران امروزی نمی توانند این خواسته را نادیده بگیرند که این کثرت گرایی فراگیر با نفوذ به اقدامات مدیریتی خود را نمایش می دهد.واژه "انسان گرایی" در این کتاب تعاریف سکولار،دینی و فلسفی را در بر می گیرد، مگر اینکه به شکل دیگری عنوان گردد.
دو پیش بینی احتیاطی
حجم موسسات انسان گرایانه آنچنان قدرتمند است که حالت دفاعی و فرصت طلبی گرایش افراطی به آن داده است که به دو شکل خود را نشان می دهد:1)به شکل عادات شایع اصول معمولی که با زدن بر چسب "انسانگرایانه" به خود، مرزهایشان را توسعه می دهند،2)به شکل انسانی و غیر انسانی کردن همه چیز. این دو شکل افراط غیر ضروری و تضعیف کننده است.یکی از حشویات عجیب به کار گیری واژه "انسان گرایانه" برای توصیف زمینه های یاد گیری است. درباره روانشناسی انسانگرایانه، جامعه شناسی انسانگرایانه،تعلیم انسانگرایانه،اقتصاد انسانگرایانه،پزشکی انسانگرایانه،منطق انسانگرایانه،اخلاق انسانگرایانه و حتی مدیریت انسانگرایانه کتابهایی نوشته شده است.آیا هیچ یک از این مباحث غیر انسانی است؟نه، تمامی این واژه ها اضافی هستند.چنین عباراتی فقط بر چسب های مناسبی هستند برای دانشمندان نا آرامی که با جدا شدن از اصول سنتیشان افتخار نصیبشان می گردد. تا آنجا که این فاکتور ها به شکل تحقیقات دارای صلاحیت ایجاد منفعت می کنند. همچنین در علوم اجتماعی برای نشر یا هلاک یک سندروم آنچه را که مساله است به پاسخ تبدیل می کنند.
دومین مورد پیش بینی شده احتیاطی روندی است که آمریکایی ها در پیش گرفته اند و همه چیز را با " " به فعل تبدیل می کنندتمسخر آمیز ترین فرم این کاهلی زبان شناسانه در تبدیل اسم"انسان" به فعل "انسانی کردن" به چشم می خورد.وقتی می توانیم فعل انسانی کردن را به کار ببریم پس می توانیم از "انسان پروری" و "از دست دادن صفت انسانی" نیز سخن بگوییم.مثال فراوان است.دوبوس از انسانی کردن انسان سخن می گوید که منظورش از این عبارت تغییر ژن های ما نیست بلکه به دستکاری رفتار اجتماعی اشاره می کند.اعمال ، تولیدات، تکنولوزی، طب و مراقبت های تندرستی و دیگر اصول مختلف"انسانی کردن" مد زود گذر دهه های 60 و 70 بود.
اگرچه انسانی کردن مسائل علاوه بر نا بخردی زبانشناسانه مورد دیگر گرایش افراطی است، اما خود این عقیده دارای برخی ارزش های رهایی بخش مدیریتی می باشد.هیئت های عظیم دانش علمی و معارف قراردادی بر مبنای امکان پذیری این واژه بنا نهاده شده است.هزاران حرفه تلاش می کنند تا سازمان های " انسانی شده" ایجاد کنندکه در آنها 1)با اعضا بیشتر مانند هدف برخورد می شود تا یک وسیله 2) این اعضا درگیر اعمال معنا دار و چالش برانگیزند 3) تشویق می شوند تا توانایی های منحصر به فرد خود را گسترش دهند 4)با احترام و عدالت با آنها برخورد می شود و 5)در مواردی که آنها را تحت تاثیر قرار می دهدحق سخن گفتن دارند. مدیریت پرسنل یا منابع انسانی ،آموزش مدیریت و توسعه سازمانی توسط این ایده آلها توجیه شده اند.
در توصیف ،جایگزینی یا مقیاس" از دست دادن صفات انسانی" است اما انسان های جنگ گرا نیز برای جنگ شان تاریخی ، شجاعت، اهداف شریف و قهرمانانه قائل هستند.علاوه بر این ،چنانچه پیروزی هدف است بنابراین جنگ در مقیاس عظیم امروزی نیازمند فرایندهای مدیریتی و اداری است که نمی تواند با سنجش های انسان گرایانه در هم آمیزد.
از دست دادن صفات انسانی علاوه بر اینکه در جامعه ونوع بشر رخ می دهد( مانند رفتارهای سوسیو پاتیک ،شکنجه و تروریسم) برای تک تک افراد نیز اتفاق می افتد.برای مثال مکانیزم دفاعی علیه احساسات دردناک و منکوب کننده ای که از اعمال دیگر افراد یا خطرات شوم در برگیرنده بشر و جامعه نشات میگیرد می تواند شکلی از "از دست دادن صفات انسانی باشد.بیشتر نیروهایی که منجر به از دست دادن صفات انسانی می شوند برای فرد مضرند در حالیکه برخی از آنها مفید می باشند(مانند پزشکی که به صلاح بیماربوسیله بیهوشی باعث از دست دادن صفات انسانی در او می گردد).معمولا" هر جایی که ازدست دادن صفات انسانی شناسایی شود به حال آن دلسوزی می شود.
از دست دادن صفات انسانی علیه تخصص های افراطی که یک امر اساسی در مدیریت است استدلال می کند.بیل عنوان می کند که گرایش مدیریت این است که مهارت های معینی را توصیف می کند در حالیکه بقیه موارد را حذف می کند.اما" چنانچه مدیریت حقیقتا" هنر ی اجرایی است و کار مدیریت گوناگون است ،پس یک مدیر بایستی در کار کردن با رده های مختلف ویژگی های انسانی احساس راحتی کند. جنبش زنان با بزرگ کردن نقش زنان در تجارت و زندگی عمومی به مبارزه با از دست دادن صفات انسانی در مدیریت پرداختند.فمنیست ها برای بهبود بنیاد سازمان ها اقدامات مثبت و خود افشایی را جایگزین غیر شخص گرایی و انفعال اداری میکنند وبه جای راندمان بر روی رشد شخصی تاکید می ورزند.
علیرغم اینکه گرایش به "انسانی کردن"یکی از پیش بینی های احتیاطی است اما هیچ راه دیگری برای نشان دادن آنچه انسان در قبال طبیعت انجام می دهد وجود ندارد.اگرچه انسان ها به قسمت بزرگی از کره زمین راه نیافته اند اما قسمت های بیشتری تا به امروز در تلاش برای رام ساختن سرزمین های غیر مسکونی تغییر شکل یافته اند.امروزه لذت بردن از طبیعت کار سختی است مگر به شکل انسانی شده آن مانند باغ ها و پارک ها و غیره که ایجاد بسیاری از آنها با در سر داشتن علائق خاصی مدیریت شده است.از آنجا که انسان نه تنها برای بر طرف کردن نیازها و خواسته های بشری بلکه به دلیل تجارت و تفریح و بهره مند شدن از فواید طبیعت با آن همراه می شود تا اندازه زیادی به سیستم های مدیریتی که افراد اعمال می دارند وابسته است.
نقش و کارکرد های علوم انسانی
علوم انسانی وجدان بشریت را مطلع می سازد و تاریخ،سنتها، موفقیت ها، تراژدی ها و ارزش های آن را زنده نگاه می دارد.این موارد مسایل مربوط به بقای انسان و بهبود بشر را ارائه کرده و تحلیل می کنند؛به توصیف شاکله پیشرفت کمک می کنند؛ومنابع لذت زیبا را فراهم می سازند تا بوسیله آن ذهن و روح انسان رشد کند.به ستایش آنچه که ارزش های ماندگار زندگی می باشند و به فهم روابط بغرنج بین انسان ها ودنیای طبیعی و اجتماعی آنها کمک می کنند.
مدیریت در این کارکردها هم مصرف کننده است هم تامین کننده. به عنوان تامین کننده، مدیریت واسطه فرایند های اقتصادی مورد نیاز برای استمرار و انتشار علوم انسانی است و به عنوان مصرف کننده، مدیران برای زندگی شخصی و اداری بهتر و برای خرد و سروری که می توانند عطا کنند به علوم انسانی نیاز دارند. مدیرانی که از خود میراث فرهنگی به جا می گذارند ، احتمال دارد که خودشان ابزارهای ادراکی و تحلیلی دارند که با استفاده از آنها با تغییرات اجتماعی مقابله می کنند.مطالعه علوم انسانی ویژگی های مشخصی را در ذهن ایجاد می کند: مطالعه تاریخ توانایی رها شدن از وقایع پیچیده انسانی و تفسیرآنها را ایجاد میکند، با مطالعه ادبیات و هنر توانایی تشخیص آثار عمقی ، خوش ساخت و دارای جاذبه را از آثار سطحی وتقلیدی و یکنواخت را به ما می دهد، بامطالعه فلسفه معیارها ی ما برای تصمیمات اخلاقی و عقاید قابل گواهی دقیق تر می گردد.
تصویر و سرنوشت بشر
دانش بشردرباره خودش از علم، دین،فلسفه، تجارب روزانه و همچنین از علوم انسانی نشات می گیرد.بنابراین کلمه کلی " بشر" اشکال بسیاری دارد:بشراقتصادی،بشر سازمانی، بشر تکنولوژیکی، بشر مدیریتی ، بشر اجتماعی و غیره.این عبارات گواهی هستند بر گوناگونی علائق بشری و پیچیدگی بشریت.
تحلیل گران برای توصیف طبیعت بشر از الگوهای کمی و کیفی استفاده کرده اند.یکی ازتوصیفات کمی اخیر "الگوی بشر" سیمون هربرت است.اساسا" فقط دانشمندان مدیریت به الگوهای کمی علاقمندند و تاثیر ناچیزی بر روی جریان اصلی تئوری مدیریت داشته است.
ماتسون سه مدل کیفی از بشرارائه می دهد: بشر به عنوان یک حیوان(مدل مخلوق)، بشر به عنوان یک ماشین(مدل ربات)،و بشر به عنوان عاملی آزاد(مدل خالق). از نظر منطقی این مدل ها متناقضند اما از نظر روانشناسی تجاربی واقعی هستند.دیدگاه ماشینی پیامد منطقی عصر مدرن علم و خرد می باشد.اگر می توان طبیعت را بوسیله علم درک و کنترل کرد چرا انسان را نتوان؟اگرچه مدل ربات محصول علم فیزیک جدید است، پیشرفت های علم زیست شناسی و ژنتیک نشان داد که در مدل مخلوق به بشربه عنوان حیوان رجوع می کند اما موجودی برتر است.حتی علم فیزیک در شرف دستیابی به پیشرفتی است که آن را به عقاید عرفانی،دین و تحولات زیست شناختی مرتبط می سازد.
برخی از دیدگاه ها امید دارند تا بر سردیدگاهی جهانی از بشر به اجماع دست یابند؛در میان طرفداذان این دیدگاه طلایه داران ضد فرهنگ به چشم می خورند.بطور مثال،روزاک دیدگاه جهانی دارد که طی آن تقلیل صفات و شخصیت انسانی چون قدرت،رجحان و شان و مقام و افزایش تاکید برتقدم رفاقت و اجتماع و بیداری انرژی های افضل مردم را پیش بینی می کند.او یک عصر آکوارین را نشان می دهد که با عجایب و رفاه انباشته شده است که در آن یک دگرگونی تکاملی در شخصیت انسان در حال پیشروی است.بشر یک حیوان پایان ناپذیر است.موضوع غالب زمانه ما علم،صنعتی گرایی جهانی و تحول اجتماعی است اما طبق دیدگاه روزاک موضوع عصر آینده " توسط کسانی نواخته می شود که خود را به عنوان حیوانات فنا نا پذیری دیدند که به منظور پرده بر داشتن از توانمندی های حیرت انگیز به این دنیا احضار شده اند."انسان حیوانی فنا ناپذیر است نه تنها در وجوه اجتماعی بلکه از جنبه جسمی و باستان شناسی.
علوم انسانی در تلاش برای درک اینکه انسان کیست و چیست توصیفاتی از انسان ارائه داده است. عباراتی چون انسان مدرن، انسان روانی،انسان توده ای حوزه هایی از جایگاه انسان را فاش می سازند.قابل جامع ترین واژه برای طبیعت انسان "انسان پیچیده" می باشد.در اینجا به برخی دیگر از آنها اشاره می کنیم:
هوموساپین:اگرچه انسان حیوان است اما عاقلترین آنهاست.مغز بزرگ ، قدرت سخن گفتن و قدرت تفکر انتزاعی ،حافظه و رفتار سمبلیک به انسان این توانایی را می دهد تا به دیگر حیوانات غلبه کند.
هومو بیرارکبوس: انسان در سیستم سلسله مراتبی – طبیعی،جسمی، زیست شناختی، شیمیایی،اجتماعی ، فرهنگی و سازمانی - زندگی می کند.
هومو اکونوموس: انسان اقتصادی دیگر از موادی که در دوره های پیشین بهره می برد برخوردار نیست. تکنیک های مدیریت علمی منسوخ بر مبنای انسانی است که بوسیله مواد مورد نیاز و خواست خود و بنابراین بوسیله پرداخت ارزش آنها در او ایجاد انگیزه می گردد.
هومو سوسیالیس : جنبش های روابط انسانی گروه انسانی را کشف کرد و به نواخته شدن ناقوس مرگ جنبش مدیریت علمی کمک کرد.
هومو ایندیویجوالیس: چگونه می توان حجم عظیم دانش روانشناسی را توضیح داد؟
هومو لودنس: نخبگان ادبی به مفهوم بشر در نمایش جان هویزینگا حمله کردند چرا که به نظر آنها در جامعه ای که زشتی، مواد فاسد و زباله های صنعتی در آن شایع است این مفهوم غیر واقعی و نوستالژیک می باشد.اما بازی دنیایی تصنعی را منعکس می سازد که در آن بازیگران و تماشاچیان با قوانینی ملایم و کم خطرتر از آنچه که در دنیای واقعی حاکم است، اداره می شوند.
تا این اواخر انسان گرا ها و دانشمندان به یکدیگر کمتر توجه کرده اند. این فاصله ممکن است نزدیک تر شود. عجیب است که علوم اجتماعی کمکی نمی کنند.دانشمندان اجتماعی اغلب نویسندگانی غیر جذاب هستند که فاقد تخیل می باشند .تخیلی که می تواند آنها را به انسانگرا ها نزدیک تر سازد. طبق گفته بورنشتاین ، تنها از طریق مطالعه علوم انسانی است که فرد می تواند درک از گذشته را در خود بطور کامل پرورش دهد ودر نتیجه آگاهی از ارتباط بین زندگان و مردگان درک درستی از زمان حال ایجاد می گردد.سنت های انسان گرایانه و علمی ذاتا" با هم درتضاد نیستند.بلکه اغلب مکمل یکدیگرند.
پارادوکس اینجاست که علی رغم دانش پیشرفته اکتشافات فضایی،انرژی هسته ای،کامپیوتر و دیگر اعجاز های علمی ما همچنان نسبت به خود انسان نا آگاهیم.بنا به گفته همپشایر،پس از گذشت دو قرن هنوز به فهم دقیقی از رفتار انسان و تغییرات اجتماعی دست نیافته ایم.رویستر با این گفته موافق است که" در تفکر درباره خود انسان ، معما های غیر قابل حلش،جایگاهش در جهان تنها کمی از نقطه اغاز پیش روی کرده ایم.هنوز سوالاتی درباره اینکه چه کسی هستیم چرا به وجود آمده ایم و به کجا خواهیم رفت در ذهن ما باقی است."
خوب است که خود را به آنچه نمی دانیم مشغول سازیم اما نشان دادن انسان به شکل موجودی که از خود کاملا" نا آگاه است ،نادیده گرفتن دانشی است که به تدریج و شاید به سختی کسب کرده ایم .اما انچه می دانیم و درک می کنیم ناقص و بیشتر آن تایید نشده است.در تلاش برای بقا دیدگاه های ما تغییر می کنند. جای تعجب است که اغلب بر اساس آنچه می دانیم عمل نمی کنیم و همواره دانش موجود رابرای صلاح بشریت به کار نمی بریم. مشخص نیست که آیا تصویرازخود در جهت بهبود در حال تغییر است یا بشریت در حال پیشروی است و یا اینکه اصلا" می توان بقا یاقت.
بقای انسان
یکی از موضوعات مهم در علوم انسانی بقای انسان است.بقای انسان،فرهنگ و تمدنش شرط ایمان است نه موضوع یقین.کسانیکه می گویند این ایمان کافی نیست تمایل دارند استدلال کنند که کنترل اورولیان مطمئن ترین راه برای تضمین بقاست. منظور آنها کنترل اجتماعی است- نه فقط کنترل اجتماعی جامعه شناسان خوش فکر بلکه کنترل کلی هر فرد از طریق علم،کامپیوتر و توتالیتاریسم. فریاد اخطار اورولیان در حضور اصول اصلاح رفتار،پیشرفت های مهندسی ژنتیک، امکان هوش مصنوعی ،ایجاد انرژی اتمی و به کار گیری مواد مخدر و شیمیایی برای دگرگون ساختن ذهن و شخصیت رساتر است.این پیشرفت ها تهدیدی برای بقا هستند و بایستی مراقب آنها بوداما کشفیات علمی توسط خود علم انجام نمی شود بلکه بوسیله سیستم های اجتماعی که جزئی از انها هستند صورت می پذیرند.
نیرو های متعددی به تخریب انسانیت می پردازند در حالیکه نیرو های دیگر از ان دفاع می کنند و هنوز قدرت هایی هستند که جایگاه انسان را در حد سرور معظم کائنات تعالی می بخشند. صحیح است نتیجه گیری کنیم که سرنوشت بشریت توسط توانایی به کار گیری کامل توانمندی هایی که در کشفیات جدید زیست شناسان،زبان شناسان ، روانشناسان اعصاب، قوم شناسان و دیگر دانشمندان به انسان نسبت داده شده است تعیین می گردد.
دوبوس "خدای درون" را سمبل نیرو هایی می داند که دنیاهایی خصوصی در گیتی می آفرینند و این توانایی را به زندگی می دهند تا خودرا به اشکال فردی بی شماری توصیف کند.او می گوید که امید خوش بینانه ای برای انسان به تدریج در حال شکل گیری است که با گذشت سال های عمرش همچنان به عنوان تجلی جهان شمول و منحصر به فرد قوانین زندگی بقا یافته و باقی بماند.اما همچنین یک"شیطان درونی" نیز وجود دارد. این شیطان گرایش برنامه ریزی اجتماعی جهت حمایت و نگهداری از موسسات اجتماعی و حفظ ناسیونالیسم است تا اینکه در جهت رفاه انسان باشد.بشریت در تمامی قرون از مصیبت های بسیاری جان سالم به در برده در حالیکه همزمان در اشتیاق مدینه فاضله میسوخته.بشر می تواند باقی بماند چرا که تا به امروز مانده است.
دو ویژگی برای بشریت در جستجوی بقا و پیشرفت از اهمیت اساسی برخوردار است:ذهن و ظرفیت انسان در وفق یافتن.علی رغم وجود دانش های فراوان بیش از هر زمان دیگری برای هدایت این دانش به "انرژی ذهن" نیازمندیم. به تازگی بوسیله مرزهای جدید مغز انسان اقدام به اندازه گیری این ذهن کرده ایم.تنها ممکن است نتوانیم به یکی از مرزهای ذهن انسان رسوخ کنیم که آن آگاهی انسان است. هایر درباره "ذهن غیر قابل فتح بشر" می نویسد که درباره توانایی مقاومت در دردناک ترین و مخرب ترین دوره های تاریخ است.اما او همچنین عنوان می کند که مشاهده شده است که ظرفیت و ساختارحسی ذهن محدود است.علاوه بر این انواع معینی از دانش ها در فهم ما نمی گنجد –دانش ما درباره خدا،متافیزیک و حتی علم و بسیاری موارد دیگر.
اهمیت استدلال در بقای انسان توسط یک کشیش در تحقیقش درباره بررسی رابطه بین بشریت،علم و مدیریت کشف گردید.به کسانی که از انسان نا امید شده اند به این دلیل که او راعلت شیطانی و فریبنده بی ثباتی در سیستم جهانی می دانند پیشنهاد می کند که مدیریت و علم هیچیک نمی توانند به تنهایی فجایع را دفع کنند بلکه این استدلال وتصمیم گیری منطقی است که می تواند با مدیریت و علم ترکیب گردد تا تمامی قسمت های هر مشکلی را در ارتباط با کل قضیه بررسی کند.علم زمانی موفق است که به آن به چشم نوعی از مدیریت نگریسته شود و مدیریت بوسیله اتحاد با علم به موفقیت می رسد. زمانیکه در مدیریت روی اعمال خیلی تاکید می شود، بصیرت نقش بزرگتری را در مقایسه با آنچه که بطور کلی درک شده ایفا می کند.بر خلاف مطالعات رفتار درمانی اطلاعات ما درباره زندگی درونی مدیر بسیار ناچیزاست که درآن عقلانیت و بصیرت در شخصیت کلی او به هم پیوسته اند.اغلب تصمیمات منطقی منجر به پیامدهای غیر منطقی اجتماعی می گردند.بطور مثال آنجا که فردی که جاه طلبانه در پی قدرت است با دیگران بدون بخشش و مستبدانه رفتار می کند.رفتارهای مجرمانه و وحشیانه به نظر کسانی که مرتکب آن می گردند منطقی است.
آنتون یک عقیده انسانگرایانه را مطرح می سازد که می تواند به شفاف سازی فلسفه مدیریت کمک کند.چنانچه انسان مرکز عقلانی مدیریت و علوم انسانی است ،پس تلاش های علوم انسانی برای آموزش چگونگی زندگی کردن در جامعه ای پیچیده به انسان ها مرتبط به نظر می رسد. آنتون به ترتیب ذیل این مفهوم را روشن می سازد:
الف-انسانگرایی دموکراتیک است و هدف آن پیشرفت کامل هر فرد است.
ب- انسانگرایی به دنبال این است تا از علم به شکل خلاقانهای استفاده کند نه مخرب؛
ج-انسانگرایی مقید به اخلاق است و بر مقام انسان و حقوق فرد را تصریح می کند؛
د-انسانگرایی بر آزادی شخصی به عنوان یک هدف که با مسئولیت اجتماعی در هم آمیخته است تاکید دارد؛
ه- انسانگرایی روش زندگی است.
برخی ممکن است خرده بگیرند که بعضی از عقاید غیر واقعی هستند.بطور مثال مورو و تایر نتیجه گیری می کنند که تضاد اساسی بین ماتریالیسم و انسانگرایی وجود دارد و اینکه در دنیای کار نمی توان هر دو آنها را با یک اقدام مشابه دنبال کرد. هلبرونر نیز در رابطه با ایمان به توانایی استدلال انسان در دفع مصیبت دیدگاه خوش بینانه ای دارد.ارنفلد حتی فراتر رفته و اظهار می دارد که جامعه انسانی با مشخصاتی که ما آن را می شناسیم نمی تواند بقا یابد.او بر این عقیده است که ما بیش از اندازه به توانایی خود در حل مشکلات اجتماعی ایمان داریم و اینکه پنداشت های انسان گرایی که تلویحا" در دنیای فرهنگ عنوان می شوند تحریفات گستاخانه ای هستند.هلبرونر در بیان ایمان ما به توانمندی در حل مشکلات اجتماعی اغراق می کند در حالیکه ارنفلد آن را دست کم می گیرد.ارنفلد در مورد نا امیدی در حل مشکلات مجاب کننده نیست.اینگونه بد بینی در تضاد با ایده آلیسم هایر و دیگر انسان گرا هایی است که به آینده انسان اعتقاد دارند..عناصر اعتقاد انسانگرایانه را نه به عنوان نسخه درمانی بلکه به عنوان هدف می توان در نظر گرفت.
آیا انسانگرایی کاربردی است؟
نا هنجاری های درونی نظام های انسانی اعتبار آنها را در میان مدیران کاهش می دهد.وقتی مدیران به درک بهتری از علوم انسانی دست یابند مطمئنا" در مورد ارزش های کاربردی آنها سوال خواهند کرد.احتمالا" مدیران بدون دست یافتن به درک کامل از استعدادهای انسانی از مناظر مختلف کاربردی به آن خواهند نگریست مانند طراحی محصولات زیبا،ظاهر و جذابیت ابزار و تجهیزات،نمای بیرونی کارخانجات و شرکت ها،و زیبایی محیط های داخلی.اما اینها مشکلات مهم مدیریت نیست.چیزی که مدیریت بیش از هر چیز دیگری از انسانگرا ها می خواهد نگاه آنها به مشکلات انسان است- اداره انسان در محیط کار،بررسی روابط بین فردی-همچنین دیدگاه آنها به خط مشی های بنا نهاده شده،تصمیم گیری ها و حساسیت به مسئولیت های اجتماعی.این مشکلات نیز کاربردی هستند اما کمتر موضوع راه حل های فنی قرار می گیرند و بیشتر نیازمند حساسیت هدایت شده انسان می باشند.
مدیران حق دارند تا از انسان گراها دعوت کنند تا از بدبینی آنها بکاهند.فقط تعداد معدودی از انسان گراها در این زمینه تلاش کرده اند. برای مثال ادل می گوید که" علوم انسانی همواره مورد دور نمای رشد کنترل بر زندگی انسان اقدامات عملی داشته است.آنها در حریم بیرونی که در ان نمی توان کاری انجام داد، نگرش هایی را در مورد تسلیم و مصالحه و یا حتی حالت قهرمانانه ایجاد کرده اند که احساسات را برای رویارویی با رنج های اجتناب نا پذیر هماهنگ می سازند.تعداد کمی ممکن است با این امر موافق نباشند که علوم انسانی چیزی بیشتر از سرگرمی فراهم می آورد. آنها به شکلی خردمندانه موارد غیر عملی چون مدینه فاضله و مسایل ناچیز پایان ناپذیر را درباره مکان ها و افراد مبهم کشف کرده اند.ادل همچنین می گوید که کیفیت زندگی و سازمان های اخلاقی آن همواره مسئولیت عملی علوم انسانی بوده است.هرگز نمی توان تخیل و دانش را از هم جدا کرد.فرود انسان بر روی ماه جوانب نمایشی بسیار و حتی صحنه های اخلاقی در بر داشت.
مفهوم فرهنگ
...
حمایت از فرهنگ و علوم انسانی
حمایت های مالی مستقیم از علوم انسانی( در غالب پیگیری فرهنگی)عموما" از محل اصناف، کمک های دولتی، موسسات خصوصی و ثروتمندان حمایت گر تامین می گردد. و از آنجا که این منابع موارد دیگری را نیز برای تحت حمایت قرار دادن در اختیار دارند بنابراین نیاز های فرهنگی با اقدامات بشر دوستانه برای پزشکی، مراقبت های سلامتی، تحقیقات علمی و فنی ، کاهش فقر و دیگر موارد در رقابت است. علاوه بر این این کیک بشر دوستانه بین افراد(هنرمندان،موسیقی دانان،نویسندگان ،بازیگران) و آژانس های فرهنگی(موزه ها، گالری ها ، شرکت های اپرا) تقسیم می شود.دانشگاه منبع غیر مستقیم حمایت فردی است که در آن بخش علوم انسانی در قبال خدمات آموزشی و اداری به اعضائ دانشکده حقوق پرداخت می کند .انتظار می رود که این افراد در زمینه کاری خود به مهارت دست یابند و زمان و منابع در اختیار انها قرار می گیرد تا بتوانند همزمان شغل دو جنبه ای آکادمیک و عملی را با هم انجام دهند.
واضح است که فعالیت های فرهنگی به تنهایی نمی توانند درامد کافی ایجاد کنندو اگر قرار است که به اکثریت مردم کمک کنند بایستی کمک هزینه دریافت کنند.در غیر اینصورت آنها نیز همان خواهند شد که بیشتر آمریکایی ها از آن خوششان نمی آید- نخبه.این مشکل در مقاله سر دبیر روزنامه یکی از شهرهای کوچک اینگونه به نمایش درآمده بود: " این پارادوکس تمدن است که دیرپا ترین میراث آن یعنی هنرش از یک فرهنگ حمایت کرده و آن را تشریح می کند در حالیکه به ندرت از خود حمایت می کند.شعبه دارای سلطه جامعه نقش حامی را ایفا میکند-کلیسای قرون وسطی،طبقه تاجرین هلندی و یا تاج دار، در دوره شکسپیر"
هرگز به نظر نمی رسد که حمایت های مالی کافی باشد اما حمایت های دولت،اصناف و سازمان ها از هنر بین سال های 1963 تا 1983 اوج گرفت.در سال 1963 این سه نوع موسسه جمعا" 40 میلیون دلار صرف هنر کردند. تا سال 1982 این رقم به 940 میلیون دلار افزایش یافت ،رشد 800 درصدی حتی پس از تورم.یکی از دلایل شکل گرفتن این موج ایجاد" وقف ملی جهت هنر "توسط دو لت فدرال در سال 1965 بود که در آخرین سال131 میلیون دلار بین افراد و سازمان ها توزیع کرد- نقاشان، فیلم سازان، ارکستر سمفونی، گروه های رقص- و دولت ایالتی نیزدر سال 1966، 129 میلیون دلار به هنر اختصاص داد.همچنین بین سال های 1966 تا 1982 حمایت موسسات از 38 میلیون دلار به 349 میلیون دلار و مشارکت اصناف از 24 میلیون به 336 میلیون دلار افزایش یافت .
مدیریت راهبردی
مدیریت کیفیت
مدیریت اسلامی
مدیریت جهادی
مدیریت فنآوری اطلاعات
مدیریت منابع انسانی
مدیریت پروژه
مدیریت بهره وری
مدیریت بحران
خلاقیت و نوآوری
بازاریابی و CRM
مدیریت زنجیره تامین
مدیریت تولید و عملیات
مهندسی ارزش
مدیریت اقتصادی و مالی
مدیریت مشارکتی
مدیریت آموزشی
مدیریت کارآفرینی
مدیریت زمان
مدیریت تغییر
مدیریت بازرگانی
مدیریت استعدادها
مدیریت توسعه
مدیریت ریسک
آینده پژوهی
ارزیابی عملکرد
مبانی سازمان ومدیریت
مفاهیم نوین در سازمانها
حسابرسی و حسابداری
تصمیم گیری و تصمیم سازی
ساختار و معماری سازمانی
جنبش نرم افزاری تولید علم
تعالی و بالندگی سازمانی
مدیریت شهری
اقتصاد مهندسی
توانمندسازی
تئوری فازی
انگیزش
رهبری
مهندسی مجدد
مهندسی سیستم ها
فرهنگ و جو سازمانی
سازمانهای یادگیرنده
شبکه های عصبی
اخلاق در سازمان
مدیریت فناوری
مدیریت عملکرد
مدیریت بومی
مقالات ترجمه شده
مقالات روح الله تولایی
مورد کاوی
مدیریت R & D
مدیریت دولتی
برنامه ریزی
رفتار سازمانی
مدیریت صنعتی
بودجه بندی
مدیریت خدمات
تعاونی ها
الگوبرداری
مشاوره مدیریت
طرح تجاری
شرکتهای مادر
برنامه ریزی
قیمتگذاری
هزینه یابی
شبیه سازی
سلامت اداری
تجارت الکترونیک
بنگاه های کوچک و متوسط
مدیریت ایمنی و بهداشت
تئوری پردازی درمدیریت
خصوصی سازی
هوش هیجانی
سازمان ها چابک
سازمانهای مجازی
مدیریت فرهنگی
مدیریت گردشگری
عدالت سازمانی
روش شناسی تحقیق
پرسشنامه های مدیریتی
مدیریت مذاکره
آرشیو
متن کامل جزوات درسی
دانلود کتاب های مدیریت
آدرس دانشگاههای جهان
KnowledgeManagement
Strategic Management
Marketing
..::""بسم الله الرحمن الرحیم""::.. ««لکل شیء زکات و زکات العلم نشره»» - دانش آموخته دکتری تخصصی مدیریت تولید و عملیات دانشگاه علامه طباطبائی و فارغ التحصیل فوق لیسانس رشته مدیریت صنعتی و معارف اسلامی دانشگاه امام صادق علیه السلام هستم. پس از سال ها پریشانی از " فقدان استراتژی کلان علمی" که خود مانع بزرگی سر راه بسیاری از تدابیر کلانِ بخشی محسوب می شد، هم اکنون با تدبیر حکیمانه مقام معظم رهبری چشم انداز 20 ساله جمهوری اسلامی ایران مبنای ارزشمندی است که بر اساس آن بتوان برای تعیین تکلیف بسیاری از تصمیمات و امور بر زمین مانده چاره اندیشی کرد. در ابتدای این چشم انداز آمده است : " ایران کشوری است با جایگاه اول علمی ، اقتصادی، ..." مشاهده می شود که کسب جایگاه نخست در حوزه های علم و دانش، آرمان مقدم کشورمان می باشد. این حقیقت، ضرورت هدایت دغدغه خاطرها و اراده ها و توانمندی ها به سوی کسب چنین جایگاهی را روشن می سازد. جهت دستیابی به این چشم انداز، برنامه ریزی ها، تصمیم گیری ها، تدارک ساز وکارهای متناسب و اولویت بندی آن ها، تعاملات و تقسیم کارها و ... جزء اصول و مبانی پیشرفت و توسعه تلقی می شوند. اولین گامی که جهت توسعه دادن مرزهای علم باید طی کرد، یادگیری حدود مرزهای علم می باشد. بر این اساس اینجانب به همراه تعدادی از دوستانم در دانشگاه امام صادق(ع) و دیگر دانشگاه ها جهت ایجاد یک حرکت علمی و ایفای نقش در جنبش نرم افزاری تولید علم بوسیله معرفی سرحد مرزهای علم و دانش ، اقدام به راه اندازی "پایگاه مقالات علمی مدیریت" نمودیم. هم اکنون این پایگاه بیش از 4200 عضو پژوهشگر و دانشجوی مدیریت دارد و مشتاق دریافت مقالات علمی مخاطبین فرهیخته خود می باشد. کلیه پژوهشگران ارجمند میتوانند جهت ارسال مقالات خود و یا مشاوره رایگان از طریق پست الکترونیک tavallaee.r@gmail.com مکاتبه نمایند.